عشق و روح و امید مامان

پسر عزیزتر از جونم ...

ازت ممنونم که به واسطه بودنت تو زندگی عاشقونه من و بابایی این همه امید رو وارد زندگیمون کردی ...

ازت ممنونم که به خاطر بودنت هرشب بابایی کلی باهات حرف میزنه ، صدات میکنه ، با تموم وجود دنبال تکونات میگرده ، نازت میده و با هرتکونت روی ابرها پرواز میکنه ...

اینقدر قشنگ صدات میکنه و باهات دردو دل میکنه و برات دعا میکنه که هرکی بیرون اتاق باشه فکر میکنه کنارش خوابیدی ...

هربار که تکون میخوری و با دستش احساست میکنه کلی تو چشام زل میزنه و از خوشحالی از خودبیخود میشه ...

هربار که دنبال تکونات میگرده کلی خدا رو شکر میکنه و با صدای بلند خدا رو صدا میکنه تا ازش تشکر کنه ...

از اینکه تو رو بهش داده ... از اینکه تورو همه چیزش میدونه ... هی میگه خدایا شکرت که خودت همه چیز به من دادی ... مرسی از اینکه این پسرو به من دادی ... همه اش بهت میگه الهی که بابایی همیشه صحیح و سالم باشی تا بابایی خوشحال باشه ...

چنان صدات میکنه پسررررررم که از حسودی میخوام بمیرم ، آخه بابایی خیلی عشقه و محبتاش یه جنس دیگه اس ... اینقدر خوشحالی و رضایت بابایی برام مهمه که انگار همه دنیا رو دودستی تقدیمم میکنن وقتی این رفتاراشو میبینم ... اینقدر که الان که دارم برات مینویسم از شدت شوق به پهنای صورتم اشک میریزم ...

الهی که همه دلشون شاد باشه و زندگیشون پر از امید ... الهی که هرکی به هرچی میخواد و یا حتی نمیخواد و به صلاحشه برسه ...

الهی که پسرم برای همه عمرت بزرگترین هدیه عمرت سلامتی خودت و اطرافیانت باشه بخصوص بابایی نازنینت ...

امروز روزشماری بابا به روز آخرش رسیده و بابایی بی حد و حصر خوشحاله از اینکه امروز میاد به دیدنت ...

پسرم برای همه زندگیت به یاد داشته باش ...

پدر تو مردی است که امروز برای دیدن تو از صفحه مانیتور لحظه ها را میشمارد ، این انصاف نیست که بعد از آمدنت و غرق زندگی شدنت این چشمها را که برای من دنیایی ارزش دارد و با تمام دنیا عوضشان نمیکنم را منتظر بگذاری ... که اگر اینگونه باشد خوشبختی از تو فرسنگها فاصله می گیرد نازنینم ...

اگر سعادت دنیا را میخواهی و آخرتت را ، همیشه با این چشمها و با صاحبش مهربان باش ... این تنها خواسته من است از تو .. از تویی که امروز همه دنیای این روزهای خانه ما شدی ...