عشق یک ساله مامان و بابا تولدت مبارک

عزیز دل مامان و بابا ... میوه پربرکت عشق مامان و بابا ...

تولدت مبارک ...

پسر قشنگم اولین سال زندگیش رو به سلامتی با یه دنیا احساس خوب پشت سرگذاشت و با آغوش باز از دومین سال زندگی قشنگش استقبال کرد ...

برنامه مامان و بابا این بود که یه جشن بزرگ خونوادگی ترتیب بدن به افتخار این اتفاق بزرگ ...

ولی مامان جون همه چیز اونجوری که شما دوست داشتی پیش نرفت ..

ده روز قبل از روز تولد گل پسر مامان جونش حالش بد شد و تو بیمارستان بستری شد ...

همزمان گل پسر و تاج سر ما هم مریض شد ... بلا ازت دور باشه مامان قشنگم ولی یه نوع میکروب وارد بدنت شده بود که اسهال چرب گرفتی ... آخه اولین بار بود آب نجوشیده میخوردی ...یک هفته ای درگیر بیماریت بودم تا اینکه خداروشکر با یه نسخه دکتر خاوری خوب خوب شدی ..

دقیقا روز تولد شما مامان جونت از بیمارستان مرخص شد و من و بابایی درست 30 ام دی ماه اول رفتیم نیشکر تا کیک تولد عزیز دلمون رو سفارش بدیم و بعد با یه جعبه شیرینی رفتیم خونه مامان جون که اتفاقا عموعلی و زنعمو هم اونجا بودن ... 

خلاصه مجبور شدیم تولدت رو روز پنجشنبه دوم بهمن بگیریم و مامان بزرگ و خاله های من و دایی حمید و امید جون و بهزاد و مهرزاد به اتفاق بابا علی و دایی امیر و مامان جون مهمون جشن تولد شما بودن ...

اتفاقا اون روز یه عالمه کادوهای قشنگ گرفتی ... دست همگی درد نکنه ...

ادامه مطلب چندتا عکسه از کادوهای قشنگت البته همه اش نیست بقیه اش رو برات سر فرصت میذارم 

بابایی یه لامبورگینی برات خریده از اینهایی که فرمونشون مثل ماشین واقعیه و جداس 

مادرجون یه ماشین دیوونه که حین حرکت بلند میشه و چرخاشو میچرخونه و خاله سهیلا یه کامارو فکر کنم اسمش باشه و عمه هانیه یا هاپو که با سوت حرکت میکنه ، می رقصه و وایمیسته ...

عمو علی هم هنوز وقت نکرده بیاد برای تولدت هرچند زنعمو هم زنگ زد و معذرت خواهی کرد چون نی نی ای که تو راه دارن یه کم عجله داره بیاد به دنیا و روی ماه شما رو ببینه زنعمو استراحت مطلقه ... راستی مامان جون باباجون هم یه سرویس غذاخوری خریدن برات

و البته یه عالمه کادوی خوشگل دیگه که ایشالا عکسشون رو میذارم

الهی دورت بگردم همه زندگی ما