عشق من تو واژه ها نمیگنجه

پسر گلم الان که داشتم پست قبل رو برات مینوشتم ییهو بابایی اومد و گفت منم ببینم چی مینویسی ...

منم باباییشم ، منم نوشته هامو ثبت کردم تا نتونه بخونه گفتم اگه بخوای باید خودت بنویسی و بابایی یه جمله خوشگل گفت و شیکم مامانی رو بوس کرد :

گفت قربونش بشم الهی که عشق من بهش تو واژه ها نمیگنجه ، و رفت تو آشپزخونه ...

بابایی از سونوگرافی که اومدم دویید اومد جوابو گرفت و خوند ، تو جواب سونوم نوشته بود یک جنین به حالت بریچ مشاهده میشود ...

بابایی امروز نتونسته بود با من بیاد سونوگرافی و من با مامانی رفتم ...

بابایی داشت با باباجون آینه های دستشویی رو نصب میکرد ، از راه که رسیدم رفتم تو آشپزخونه که برای بابایی میوه بشورم یهو بابایی با نگرانی اومد و گفت نسیــــــــــم ...

بریچ یعنی چی ؟ خطرناکه ؟

الهی قربونت برم بابایی که اینقدر مهربونی و نگران نی نی نازمون ...

گفتم نه عزیزم یعنی ایستاده و بعدها میچرخه و از اون موقع همه اش داره به من میگه سرچ کن ببین براش بد نباشه ...

الانم هی داره از آشپزخونه داد می زنه براش نوشتی بابایی داره براش میگو درست میکنه ؟؟

الهی قربونت برم بابایی ، مهربونترین دنیا ...

من و پسر نازم همیشه قدردان و عاشقتیم ....

مگه نه مامانی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟