روحم ، عشقم ، عمرم .... پسرم بیست و هفت هفته و دو روز
واااااااااااااااااااای خدای من باورم نمیشه عشقم امروز دومین روز از هفته 28 رو پشت سر گذاشته ...
دیروز سه شنبه بود و پسر نانازی من شد بیست و هفت هفته و یک روزه ، پسر من که تا چند هفته پیش به اندازه یه دونه کنجد هم نبود الان داره تو دل مامانش بزرگ میشه و هر روز تکون خوردناش بیشتر و قویتر و من از حس های خوب پر ...
خدایا ازت میخوام به حق همه خوبیهات و همه خوبیهای دنیا ، از زیباییهای یوسف در صورتش و از فضایل محمد و خاندانش در سیرتش قرار دهی و او را از برترینها سازی
.
خداااااااااااااااای مهربون شکرت ... من چه جوری میتونم از عهده شکر این نعمت بزرگ بربیام ....
میدونم همه نعمتها فقط و فقط به من ثابت میکنه که خیلی بی لیاقتتر از این همه لطفم که تو میکنی ولی تو رو چه به ما ... تو را به چه به بندهای کوتاه بندگی ... تو را چه به کوته نظری های من و امثال من ؟
تو را چه به بی چشم و رویی های روزمره ما .. ؟
تو را بزرگی خودت بس ... تو را کرم خودت بس ... تو را کرامتت بس ....
و من را همان بندگی و بی مقداری بس ...