نی نی نازم

وقت دکتر برای تعیین تاریخ زایمان ...

1392/10/2 11:47
نویسنده : نسیم بهار
168 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح ساعت 9 با صدای زنگ تلفن از خواب بیدار شدم ...

بابایی بود ، دلش شور میزد که دیشب نتونستیم بریم دکتر ، مامانی صبح زود بره و خیال بابایی رو راحت کنه ..

من هم که از خواب بیدار شده بودم کلی غر زدم که من تازه خوابیده بودم چرا زنگ زدی ؟

بعد هم زنگ زدم بیمارستان و خانوم منشی گفت ساعت یازده و نیم اینجا باش و دوباره خوابیدم ... 

ساعت ده و نیم یهو چشمامو باز کردم و یادم افتاد وقت دکتر دارم ...

زودی صبحانه خوردم و راه افتادم به سمت بیمارستان و ساعت یازده و سی و پنج دقیقه صارم بودم ...

ولی تا یک و نیم طول کشید کارم ...

اول که خانوم دکتر اومد تو اتاق کلی از همه چی راضی بود و گفت پسرم چرخیده و صدای قلبش زیرنافه مامانشه و همه چی کاملا مرتبه ، با خوشحالی هم گفت بچه مون بزرگ شده خداروشکر ، یه دستی هم کشید زیر دنده ام و سفتی ای رو که لمس کرد گفت این باسنشه ...

ولی من گفتم نه فکر میکنم سرش باشه پسرم ...

ولی چیزی که جالب بود اینه که از اینور تا اونور شکم مامانی یه سفتی ای بود که من همه اش در عجبم این کجای پسرمه ...

تعجب من رو که دید گفت پاشو بریم سونو ...

رفتیم و دکتر کلی تعجب کرد ، گفت وااااااااااااااای این بچه به پاس و خیلی پائینه ...

خیلی مراقبش باش ...

اگه یه وقت دردت گرفت و اومدی اورژانس بگو که بچه ام به پاس و بگو زود به من زنگ بزنن که اگه نگی زنگ نمیزنن ...

منم کلی ترسیدم مامانی ، آخه من یه آمپولایی میزنم هرهفته که باعث میشه شما بیشتر تو دل مامانی بمونی ولی این هفته دکتر قطعش کرد و گفت این هفته آخری رو بزن و برای هفته بعد بیا هم برو سونو هم ویزیت شو ....

حالا مامانی دل تو دلم نیست ، انگار پارچ آب یخ ریختن رو سر من و بابایی ... هاج و واجیم و همه اش داریم فکر میکنیم چی کار کنیم که پسرم زود نیاد ...

از دیشب دوباره بابایی همه کارارو داره انجام میده که مامانی بلند نشه از جاش ...

الان هم داره خونه رو مرتب میکنه و مثل همیشه من رو شرمنده خودش ...

ولی مامان تورو خدا زود نیا ... یه ذره دیگه مقاومت کن ، میدونم که میتونی ... به قول بابایی از کوچولوئیات که سختتر نیست موندی و ما رو لایق داشتنت دونستی ...سعی کن جاتو سفت بچسبی تا خوب رشد کنی ...

و یه پسر کامل و سالم بیای بغل مامان و بابا ...

هرچند که مامانی دیشب ساک بیمارستانشو بست و این آمادگی رو به خودش داده که یه وقت هول نکنه اگه شما تصمیمت به اومدن بود ...

منتظرتیم ولی تو موعد خودش ...

دوست داریم ...

بابا امیر هم عاشقته نازنینم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی نازم می باشد