پایان سه ماهگی و آغاز روزهای خوووووووووب
دیروز آخرین روز از ماه سوم زندگیت بود که با بابایی بردیمت آتلیه ، مامانی تصمیم داره از این به بعد هر ماه شما رو ببره عکاسی و چندتا عکس خوشگل ازت بگیرم ... هرچند یه دو هفته ای هست که به آغون آغون افتادی و کمی آرومتر شدی ولی از امروز که اولین روز از ماه چهارم بود میشد فهمید که روزهای قشنگتری در انتظار ماست ... از دیروز به عروسکات واکنش نشون میدادی و یه کوچولو دستشون رو میگرفتی ... مامانی که داشت میرفت گفتیم بمون گفت نه کار دارم میخوام برم خرید میخوام یه چیزایی بخرم ... بابایی پرسید چه چیزایی و مامانی گفت یه چیزایی دیگه ... از آتلیه رفتیم خونه مامان جون که دیدیم هورررررررررررررررررا مامانی یه عروسک نانازی برای آقا دانیال خریده ... که ...
نویسنده :
نسیم بهار
22:55