نی نی نازم

اولین ایستادن چند ثانیه ای پسرم

دانیال نازنینم ، همین یک ساعت پیش دستش رو گرفت به لباس مامان جونش و چندثانیه ایستاد ... مامان جون به من گفت ولی باور نکردم دوییدم جلو دیدم بـــــــــــله پسرقشنگم رو پاهای خودش وایستاده ... الهی که قدمهای موفقیتت رو برداری مامان قشنگم
16 آذر 1393

جوونه زدن اولین مروارید دردونه خونه ما

پنجشنبه 6 آبان یعنی درست روزی که پسر قشنگ ما دقیقا 10 ماه و شش روز از زندگی قشنگش رو پشت سر گذاشته بود ، خونه مامانی بودیم و بابایی داشت میومد دنبالمون که مامانی با فنجون داشت به آقا دانیال آب می داد که یه صدای قشنگ به گوشش رسید .... بعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله ... صدای اولین مروارید قشنگ پسری بود ... الهی که مامان تک تک لقمه هایی که زیر دندونت میره حلال باشه و گوشت بشه به بدنت ... خیلی خوشحالم از بابت بودنت ... از بابت داشتنت ... داشتن نوگلی که شده همدم و همه زندگی ما ... الهی که صدساله شی مامان قشنگم ... دانیال نازنینم حضورت تو خونه ما برکت رو روونه سفره مون کرده ... این روزها موقع شیر دادن برات خیلی دعا ...
11 آذر 1393

دنیا برای ما یعنی گل پسر

از وقتی که شما نور چشم پاتو گذاشتی تو زندگی ما ، اگر کسی از ما بپرسه دنیا رو تو چی خلاصه می بینید بی شک من و بابایی میگیم تو چشمای گل پسرمون ... اینقدر عشق و نازنینی که باورمون نمیشه یه موجود زمینی هستی ... انگار یه فرشته ای از آسمون که به ما هدیه شدی ... هم عقیده من اینه و هم بابایی ... هرچی از قشنگیات و مهربونیات بگم کم گفتم ... هرچی از معصومیتها و نگاههای پرمعنات بگم کم گفتم .. آخه خداییش تو فرشته ای مامان یا خدا تو رو به ما داده که شرمنده مون کنه ... تورو داده که عظمتش رو به رخمون بکشه ... بگه اگه شما بنده خوب من نبودید ولی من خدای خوب شما هستم و خواهم بود ... این هم یه هدیه به نشانه خوبیها و عظمتم ... چی بگم از خوبیات هرچی بگم کم ...
4 آذر 1393

برای ما دنیا یعنی گل پسر

از وقتی که شما نور چشم پاتو گذاشتی تو زندگی ما ، اگر کسی از ما بپرسه دنیا رو تو چی خلاصه می بینید بی شک من و بابایی میگیم تو چشمای گل پسرمون ... اینقدر عشق و نازنینی که باورمون نمیشه یه موجود زمینی هستی ... انگار یه فرشته ای از آسمون که به ما هدیه شدی ... هم عقیده من اینه و هم بابایی ... هرچی از قشنگیات و مهربونیات بگم کم گفتم ... هرچی از معصومیتها و نگاههای پرمعنات بگم کم گفتم .. آخه خداییش تو فرشته ای مامان یا خدا تو رو به ما داده که شرمنده مون کنه ... تورو داده که عظمتش رو به رخمون بکشه ... بگه اگه شما بنده خوب من نبودید ولی من خدای خوب شما هستم و خواهم بود ... این هم یه هدیه به نشانه خوبیها و عظمتم ... چی بگم از خوبیات هرچی بگم کم ...
4 آذر 1393

ماه دهم زندگی گل پسرم

می بینی مامان دنیا چه زود میگذره ؟ یه روزی می گفتم کی میشه به دنیا بیای و لحظه شماری به دنیا اومدنت رو میکشیدم ، بعد که به دنیا اومدی و میدیدم گریه میکنی همه اش میگفتم کی میشه زودتر دو سه ماه اول رو سپری کنی و دیگه زجر نکشی ... آخه وقتی گریه میکردی ناله میز دی عشقم ... ولی الان که همه اش تو جنب و جوشی دلم برای اون روزا تنگ میشه ... البته عاشق جنب و جوشتم ها ولی همه اش نگاهت میکنم و میگم این همون پسر کوچولوی منه که هرجا میخوابید تا صبح یه وول کوچولو نمیزد ؟ الهی مامان دورت بگرده ... دستت رو میگیری به مبل و صندلی و سبد اسباب بازیهات و من و بابایی و خیلی خوشگل سعی میکنی بایستی ولی هنوز یه کم زوده مامانی عجله نکن ... ببین دنیا چه زود میگذره...
19 آبان 1393

اولین محرم پسرم زیرسایه آقا اباعبدالله و آقا ابالفضل

پسرم لباس سقا پوشید و روز تاسوعا به یاد شش ماهه کربلا مشکی تنش کرد که الهی به حق عصمت و طهارت این خاندان همیشه زیر سایه شون به سلامت و موفقیت ایام رو به کام بگذرونه ... بابایی نذر سلامتی دانیال نازنین رو داشت و تو نذری خاله سهیم شد تا پسر گلم رو خادم آقا اباعبدالله کنه و بیمه خاندان پاکش ... عاشقت هستیم مامانی ...
13 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی نازم می باشد